حجم فایل: KB 115 نوع فایل : power point
مطالب power point استادمحترم که درفایل بالا قابل دسترس است توسط سرکارخانم مهنازرنجبرزاده بصورت متنی درآورده شده که در ذیل قابل مشاهده است
• اصالت وجود
• لوازم اصالت وجود
• یکم: اثبات توحید
• تبیین صحیح توحید بر اساس اصالت وجود ممکن است، زیرا برخی از شبهات تنها با اصالت وجود حلّ میشود.
• علامه کاشف الغطاء میگوید از استادان حکیم خود شنیدم که محقق خوانساری (که عقل یازدهم لقب گرفته) چنین میگفت: اگر امام زمان (عج)ظهور فرماید، هیچ معجزهای از حضرتش نخواهم خواست جز گشودن معما و شبهه ابن کمونه.
• الف.توحید ذاتی
• شبهه ابن کمونه
• دو واجب الوجود مستقل، مجهول الکنه، ذاتا متباین، بدون وجه مشترک فرض کنیم که ذاتا واجب الوجودند و عنوان واجب الوجود را از آن دو انتزاع و سپس بر هردو حمل کنیم مانند حمل وجود بر وجودهای متباین، این حمل از نوع حمل بالضمیمه مانند حمل ابیض بر جسم نیست.بنابراین، اشتراک این دو واجب الوجود در یک امر ذاتی نیست، بلکه در یک امر عرضی است که خارج از ذات آن دو است مانند اجناس عالیه عرضی که به رغم تباین ذاتی آنها با یکدیگر، عرض بر آنها حمل میشود (ملا صدرا، اسفار، ج 1، ص 133-132(
• مخاطبان این شبهه
• 1- معتقدان به اصالت ماهیت، چون حیثیت ذاتی ماهیات، تکثر و اختلاف است، وجود که بین ماهیات مشترک است و بر آنها حمل میشود انتزاعی و اعتباری عرضی است، پس تفاوت و اختلاف بین دو ماهیت بسیط، امری انکارناپذیر است، بنابراین فرض دو واجب متصور است.
• 2- کسانی که مسانخت میان علت و معلول را نادیده گرفتهاند، خواه اشتراک لفظی وجود و خواه اشتراک معنوی آن را پذیرفته باشند.
• 3- کسانی که وجود را حقایق متباینه میدانند، حتی اگر اصالت وجود را بپذیرند.
• حل شبهه بر اساس اصالت وجود
• بهگفته حکیم سبزواری باتوجه به نظریه اصالت وجود این شبهه اهمیتی ندارد
• بنابر اصالت وجود که واجب الوجود را صرف الوجود می داند، اگر از«صرف»تصوری صحیح داشته باشیم، بهطور منطقی«دوم» در برابر آن معنا ندارد.
• بهویژه با طرح مسئله وحدت وجود در نگاه نهایی حکمت متعالیه و عرفان، شبهه یاد شده بسیار سست بنیان میگردد زیرا اگر دوم برای آن فرض کنیم از فرض صرافت خارج شده و مستلزم تناقص است.
• ب.تبیین توحید صفات
• از منظر اصالت ماهیت باتوجه به اینکه صفات از نظر مفهومی با یکدیگر و با ذات مغایرند و ویژگی ماهیت، مغایرت است، توحید صفات قابل تقریر نیست و باید مانند اشاعره و معتزله توحید را تبیین کرد:
• مغایرت مفهومی و مصداقی صفات با یکدیگر و تغایر آنها با ذات، خواه صفات قدیم باشند (اشاعره) یا حادث (کرامیه) یا نفی صفات (معتزله)
• بر اساس اصالت وجود، صفات به لحاظ مصداقی با ذات متحدند، ولی از نظر مفهومی تغایر دارند.
• مصداق واحد است چون وجود اصیل است و دوم ندارد
• مفاهیم متعدد است چون وجودِ واحد کلِّ کمال است
• ج.توحید افعالی
• بر اساس اصالت وجود، فعل خدا واحد به وحدت حقه حقیقه ظلی است که نفس رحمانی، وجود منبسط، مشیت، کلمه و رحمت حقتعالی نام دارد
• در این صورت هم سنخیت میان علت و معلول رعایت شده و هم نفی کثرت از ذات حق تعالی و در نتیجه قاعده الواحد رعایت شده است
• ولی بر اساس اصالت ماهیت، وحدت فعل لحاظ نمی شود چون ماهیات با هم تخالف و تغایر دارند، پس نمیتوانند واحد باشند و در این صورت، صادر از حقتعالی امر واحد نخواهد بود و لازمه اش پیدایش کثرت و ترکیب در واجب است.
• دوم: حلّ مسأله شناخت
• تفاوت ذهن و خارج اشکالی است که بر اصالت ماهیت وارد، زیرا شئ خارجی اثری دارد که در ذهن وجود ندارد.
• با این که آتش خارجی و ذهنی هردو ماهیت آتش را دارند چرا آتش خارجی اثری دارد که آتش ذهنی ندارد؟
• ماهیت امری تشکیکی هم نیست تا با مراتب آن تفاوت آثار را حلّ کرد
• اگر ماهیت ذهن با ماهیت خارجی متفاوتند، چه ارتباطی میان ذهن و خارج وجود دارد؟
• حلّ مسأله بر اساس اصالت وجود
• بر اساس اصالت وجود و تشکیک (در وجود یا ظهور) وجود در مراتب مختلف اثر خاص خود را دارد؛ در ذهن اثری دارد و در خارج اثری دیگر.
• ماهیت در تمام وجودات محفوظ است ولی چون اعتباری است تنها اثر انعکاسی دارد بلکه خود انعکاس است
• سخنی از فیض کاشانی
• با پذیرش اصالت ماهیت، میان وجود ذهنی و وجود خارجی، تفاوتی جز به اعتبار نخواهد بود و در نتیجه هنگام ارتباط با اشیا شناخت حاصل نمیشود، زیرا ماهیت در هردو جایگاه (ذهن و خارج)از تقرر برخوردار است و اگر وجود اعتباری باشد تفاوت میان دو وجود (ذهنی و خارجی)نیز اعتباری است و عدم تفاوت بین وجود ذهنی و خارجی بدیهی البطلان است.
• سوم: تبیین علیت حقتعالی و مسانخت بین علت و معلول در پرتو نظریه اصالت وجود
• ملاک نیاز به علت
• أ- حدوث؛ ولی حدوث صفت متأخر از وجود است و متأخر ملاک متقدم نیست.
• ب- امکان ماهوی؛ ولی امکان ماهوی امری مفهومی است و مفهوم ملاک نیازمندی نیست.
• ج- امکان فقری
• بر اساس اصالت ماهیت، ملاک نیازمندی یا حدوث است یا امکان ماهوی
• علاوه بر آن چه گفته شد، لازمه اصالت ماهیت، نفی مسانخت بین علت و معلول است، چون ماهیت با کثرت و اختلاف و تباین همراه است و در این فرض هرچیزی میتواند علت چیزی دیگر باشد و این انکار اصل علیت است.
• بر اساس اصالت وجود هیچیک از اشکالات یادشده وارد نخواهد شد
• چهارم: تبیین حمل در قضایا بر اساس اصالت وجود
• در مبحث حمل در قضایا اتفاقنظر بر این است که باید میان موضوع و محمول از جهتی اتحاد (خواه اتحاد بالذات، مانند اتحاد انسان باوجود، خواه اتحاد بالعرض، مانند اتحاد انسان و ابیض) و از جهتی تغایر باشد.
• تغایر در حمل از ناحیه ماهیات صورت میگیرد، چون خاستگاه کثرتاند و جهت وحدت در حمل مربوط به وجود است
• پنجم: تبیین تشخص بر اساس اصالت وجود
• منشأیت اثر به تشخص باز میگردد و این موضوع در پرتو اصالت وجود توجیهپذیر است، زیرا تشخص باوجود مساوق است
• از آنجا که ماهیت، امری مبهم است با اجتماع چند مفهوم، تشخص پدید نمیآید. اجتماع چند ماهیت مانند اجتماع چند فقیر است که نه تنها، بینیازی را در پی ندرد، بلکه سبب شدت نیازمندی آن مجموعه میشود.
• البته اجتماع ماهیات و انضمام آنها به یکدیگر سبب تمیز میشود اما تشخص در گرو وجود و عین آن است
• ششم: توجیه وجود رابط
• معلول، عین ربط به علت است. و این با اصالت وجود قابل تبیین است چون ماهیات از این جهت با هم تفاوت ندارند. یکی اصل و دیگر فرع معن ندارد
• وجودات امکانی در دیدگاه شرع نیز، نسبت به وجود حقتعالی، فقر و نیازمندی محضاند.
• هفتم: ربط عالم طبیعت با عالم عقل بر اساس اصالت وجود
• اگر ماهیت مجعول باشد، لازمهاش آن است که بین عالم عقل که واسطه فیض حق است و احکام وجود در آن غلبه دارد و مفاض علیه (وجودات امکانی عالم طبیعت) تناسب و مسانخت نباشد.
• بنابراین اصالت ماهویان از ارتباط عالم محسوس و معقول ناتوانند
• بر اساس اصالت وجود این مسانخت و تناسب حفظ شده است، زیرا براساس این دیدگاه همه وجودات، مظاهر و مجالی اسماء و صفات حق و فیض اویند
• هشتم: تبیین تحول افراد نوع و اندراج تحت انواع دیگر
• شکی نیست که افراد هر نوعی بهویژه انسان در حال تکامل است
• یا از نباتی به حیوانی و از حیوانی به انسانی و از انسانی به مَلَکی منتقل میشود و یا هر فردی به نوعی خاص منتهی میشود.
• از آنجا که ماهیت، مشکَک نیست و انقلاب در آن هم محال است، بر اساس اصالت ماهیت نمیتوان تحولات نوع و فرد انسانی را تبیین نمود
• علاوه بر این تبیین معاد نیز با اصالت ماهیت ممکن نیست
• نهم: تعریفناپذیری وجود
• تعریف حقیقی با جنس، فصل و اجزای ماهوی است
• احاطه به تمام حقیقت وجود و تعریف آن در قالب جنس و فصل میسر نیست
• پس تعریف حقیقی آن ناممکن است
• و چون وجود خارج از مقولات عشر فلسفی و فوق آنهاست، لذا اجزای حدی ندارد
• اگر وجود امری اعتباری باشد، میتوان تعریف برای آن اعتبار کرد
• دهم: امتناع علم حصولی به وجود
• با توجه به نکته پیشتر علم حصولی به وجود ممکن نیست
• اگر وجود امری اعتباری باشد، میتوان بدان علم حصولی یافت
• یازدهم: بساطت وجود
• اگر وجود امری اعتباری باشد، میتوان مرکب از امور اعتباری باشد و یا خود جزئی از مرکب باشد
• وجود جزء ندارد زيرا اگر جزء داشته باشد، آن جزء يا وجود است يا غير وجود
• دوازدهم: محمولهای وجود غیر وجود نیست
• هر چه بر وجود عارض ميشود، (صفات و محمولهاي وجود)، هيچکدام خارج از وجود نيست، زيرا اگر بيرون از وجود باشد، عدم است و و حمل آن بر وجود اجتماع نقيضين است. محمولها در واقع، تحلیلی است و بنابراین، همه گزارهها تحلیلی خواهد بود.
• سیزدهم: نفی عروض از وجود
• وجود نه عارض چیزی است نه معروض آن
• چهاردهم: مساوقت وجود با شیئیت
• پانزدهم: نفی علیتبرای وجود بلکه نفی علیت به معنی متعارف از وجود
• شانزدهم: برابری با ترتب آثار
• اصالت وجود با ترتب آثار برابر است بنابراین ترتب آثار عین حقیقت وجود است، از اینرو ذهنی نمیشود.