رابطه علم با عقل فعال
• از نظر ملاصدرا، مثل افلاطوني و ارباب انواع و ملائكه مقرّب يك واقعيت هستند كه نزد ملتهاي گوناگون نامهای مختلف دارند
• در رأس همه آنها جبرئيل يا روحالقدس قرار دارد كه براي تكميل نفس انساني از همه لايقتر و مناسبتر است.(اسفار، ج9، ص143) پس بحث از عقل فعّال، بحث از همة اين تعابير است.
• ابنسينا، خواجه طوسي قائل به ارتباط و اتصال نفس ناطقه با عقل فعّال بوده آن را مخرج نفس از قوه به فعل ميدانند ولي اتّحاد آن دو را قبول ندارند.
• نظر صدرا به حسب مشهور
• بنابر مشهور، صدرا قائل به اتحاد نفس ناطقة انساني با عقل فعّال است.
• وی فهم اين مسئله را مانند اتّحاد عاقل و معقول از افاضات الهي ميداند.(اسفار، ج3، ص336)
• اعلم أنّ للعقل الفعّال وجوداً فى نفسه و وجوداً فى أنفسنا، فإنّ كمال النفس و تمام وجودها و صورتها و غايتها هو وجودالعقل الفعّال لها و اتّصالها به و اتّحادها معه؛ فإنّ ما لا وصول لشىء إليه بوجه الاتّحاد، لايكون غاية لوجود ذلك الشىء. (صدرا، اسفار، ج9، ص189؛ شواهد، ص245؛ اسفار، ج3، ص339 و 488؛ ج9، ص143)
• برهان صدرا بر وجود عقل فعّال براي نفس
• گرچه نفس در ابتدا عقل بالقوه است ولی با كسب معقولات و التفات به علوم ثانوي، بالفعل میگردد؛ پس نفس از عقل بالقوه به عقل بالفعل منتقل ميگردد
• هرچيزي كه از قوه به فعل ميرسد ناگزير از امري است كه آن را از قوه خارج كرده و به فعل برساند.
• اگر مخرج، جسم يا جسماني باشد لازم ميآيد كه اخس، علت امر اشرف گردد که محال است
• اگر عقل باشد يا اين عقل در اصل فطرت عقل است، فثبت المطلوب، و اگر نیست، تسلسل لازم ميآيد. (اسفار، ج3، ص141ـ142)
• تمثیل نسبت عقل فعّال به نفس
• نسبت عقل فعّال به نفس يا عقل بالقوه مانند نسبت خورشيد به چشمي است كه بالقوه مبصر است.
• چشم قبل از اينكه بالفعل بينا گردد بالقوه است، نه در خود چشم كفايت بالفعل بينا شدن هست و نه در جوهر رنگها مرئي بالفعل شدن هست؛ پس خورشيد به چشم و رنگها نوري عطا ميكند كه چشم بهوسيلة آن بالفعل بينا گردد و رنگها بواسطة آن مرئي گردند. الغيب،ص580؛اسفار همچنين است رابطة عقل فعّال بانفوس انسانها.(اسفار،ج3، ص463ـ464؛همان، ج9،ص143؛صدرا،مفاتيح ،ج3، ص339
• مثل و مثال
• صدرا علاوه بر مُثل افلاطوني به عالم مثال نيز معتقد است كه حقايق همه صور خيالي در آن وجود دارد.
• برهان: صور خيالي در ذهن نیستند وگرنه مشكل انطباع كبير در صغير پيش ميآید
• در خارج هم نیستند وگرنه باید هر حس سالمي آنها را احساس كند
• عدم هم نیستند وگرنه تصور نميشدند
• در عالم عقول هم نيستند. (چون صورتهاي جسماني هستند)
• پس در جاي ديگري بنام عالم مثال يا خيال منفصل قرار دارند و اين عالم با مُثل افلاطوني متفاوت است.(شواهد، ص303)
• ملاك حصول علم، (جزئي و كلي)، به اتّحاد نفس با صورتي در عالم مثال و عقل صرف است.
• تعبیر صدرا درباره كيفيت ارتباط نفس با عقل فعّال يا مُثل الهي
• كيفيت ارتباط نفس با عقل فعّال يا مُثل الهي تعبيرات متفاوتي دارد كه بهلحاظ حالات مختلف نفس از حيث قوّت و ضعف و مراتب اشتدادي نفس و نقص و كمال آن است.
• گاهی میگوید، نفس صور حسي و خيالي را از همان آغاز، خلق و ابداع ميكند و هنگام تعقل صورتهاي عقلي با عقل فعّال و غيره ارتباط مييابد ولي اين ارتباط در آغاز ضعيف است.
• عوامل ضعف مشاهده
• اين ضعف یا به سبب نقص نفس است، یا بواسطة انواع ارتباط
• مشاهده در آغاز بهصورت ضعيف و مكدّر؛ مانند ديدن از راه دور است ولي وقتي كمال يافت، اتحاد آن با عقل فعّال بحدي است كه در آن فاني ميگردد و اشياء را همانگونه كه در خارج هستند، بدون هيچگونه تفاوتي مشاهده ميكند.
• چنين مشاهده و معرفتي براي نفوس ناقص و ضعيف ميسور نيست.(اسفار ج2، ص359ـ360)
• افاضه علوم از عالم قدس
• بهنظر صدرا مبدأ تمام علوم، عالم قدس است ولي استعداد نفوس متفاوت است و هنگامي كه نفس كاملاً مستعد گردد هيچ تفاوتي در ادراك اوّليات (بديهيّات اوّليه) و علوم نظري نيست و همه يكسان از عالم قدس افاضه ميشوند و اسباب ظاهري مانند بحث و تفكر و شنيدن از معلم بشري علت علم نيستند بلكه معدّ و واسطة فيض هستند
• عمومیت افاضه
• و چون علم از عالم قدس و عقل فعّال بر همه يكسان افاضه ميشود، چون باب ملكوت و فيض الهي بر هيچكس مسدود نيست، اگر اكتساب علوم براي كسي غيرمقدور يا مشكل باشد، از جانب خود اوست و مربوط است به قصور و ضعف نفس او.(اسفار، ج3، ص384ـ385) پس اگر نفس نقصی نداشته باشد، قوه عقلي، ذاتيات علوم مكتسب خود را از عرضيات تشخيص داده و حقايق آنها را از لواحقشان و اصولشان را از فروعشان باز ميشناسد.(اسفار، ج9، ص143)
• نتیجه اتحاد نفس با عقل فعال
• بر این اساس، نفس انسان كه مدرك علوم است با عواملي متّحد ميگردد كه حقيقت همه اشياء در آنها مكنون است و وقتي با آنها متحد گشت علم نفس به آن حقايق علم حضوري است و ديگر ترديدي در اينكه علم ما به اشياء مطابق با واقع آنهاست باقي نميماند؛ بنحوي كه بقول ملاصدرا ذاتيات اشياء را از عوارضشان بخوبي تشخيص ميدهيم.
• عدم عمومیت بمثابه نقدي بر نظرية اتحاد
• افاضة علوم از عالم قدس و عقل فعّال شرايطي دارد:
• 1- استعداد و آمادگي نفس. بهمين سبب نفس هنگام تعقّل معقولات در ابتدا آنها را مبهم و تاريك ادراك ميكند مانند كسي كه از دور شيئي رارؤيت ميكندو وقتي بكمال رسيدو نقص آن برطرف شد،ميتواندباعقل فعّال متحدگشته و حقايق واقع در آن را بعينه شهود كند.
• 2- تصفيه قلب و تطهیر كدورتهاي نفساني
• چنين توفيقي مخصوص افراد خاصّي است. بهگفته صدرا علم به حقايق اشياء بهمان صورتي كه در واقع هستند، بسيار مشكل است مگر براي كسي كه قلبش را به نور حق منوّر گرداند و حجاب و مانع بين او و وجود محض مرتفع شود.(اسفار، ج1، ص248ـ249)
• تعریف علم
• علم، وصول قوه عاقله نفس به ماهیت معقول است. (اسفار، ج3، ص 507)
• این تعریف حقیقی نیست، زیرا برخلاف دیدگاه مشائی که علم از احوالات نفس و در نتیجه از مقوله کیف است، در حکمت متعالیه، نه تنها از احوال نفس نیست بلکه از عوارض وجود هم نیست و در حقیقت خود وجود است (اسفار، ج3، ص 383) و چون وجود امری بدیهی است تعاریف آن نه حد است و نه رسم (اسفار، 3، 278، 282، 298، 311؛ ج6، ص163)
• با توجه به همین تفاوت میان دیدگاه مشائی و صدرایی است که علم در حکمت مشائی در طبیعات مورد بحث قرار میگیرد و در حکمت صدرایی در امور عامه
• بر اساس تفکر مشائی، علم حصول صورت شئ نزد عقل است و در نتیجه عرض نفسانی است ولی از دیدگاه صدرا علم، هستی حاضر در نفس است. (اسفار، ج3، ص308، 309، 311)
• تجرد علم
• از نظر صدرا همه انواع ادراک (حسی، خیالی، وهمی و عقلی) مجرد است (اسفار، ج3، ص300) هر چند تجرد آنها با هم تفاوت دارد (اسفار، ج3، صص360-363)
• اعدادی بودن قوای نفس در ادراک
• در همه انواع ادراک، مدرک همان نفس است و حس، خیال، وهم و عقل، تنها جنبه اعدادی دارند (اسفار، ج3، ص317، 493، 498؛ ج9، ص211، 222، 236) و نفس را برای جعل صور آماده میکنند.
• حرکت نفس
• از نظر صدرا برخلاف دیدگاه رایج فیلسوفان که نفس را هنگام ادراک موضوعی میدانند که ادراکات مختلف مانند عوارض بر آن حلول میکنند و نفس تغییر نمیکند، نفس و مدرکات آن با هم تجرد مییابند. (اسفار، 3، ص366)
• بنابراین، نفس در دوره کودکی با نفس در دوران جوانی و میانسالی از جهت تجرد تفاوت دارد، چنانکه نفس پیامبران (ع) با دیگران تفاوت دارد. (اسفار، ج3، صص327- 328) چون ادراک و تعقل آنها متفاوت است.
• از نظر صدرا، نفس با حرکت جوهری خود، از عوالم وجودی حس و خیال میگذرد و وارد عالم عقل میشود.(اسفار، ج3، ص433؛ ج8، صص368- 369)
• مرتبه ادراک اغلب نفوس
• ورود به عالم عقل و منور شدن به نور عقل برای همه نفوس رخ نمیدهد و غالب انسانها در مرتبه خیال میمانند. کسانی به این مرتبه میرسندکه ازمرتبه طبیعت وخیال رها شده باشند. (اسفار، ج3، ص365-366، 382، 435؛ ج9، 96-99؛ ج8، 395؛ شواهد الربوبیه، ص203)
• وصول به مرتبه عقل جز بهوسیله عقل فعال ممکن نیست.
• عقل فعال نفسی را که ادراکات حسی و خیالی دارد و در مرتبه عقل بالقوه قرار دارد به عقل بالفعل میرساند و در این صورت این نفس به مشاهده صور موجود نزد عقل میپردازد. (اسفار، ج3، ص 382؛ شواهد الربوبیه، صص202- 207)
• بر این اساس، عقل فعال غیر از ایجاد نفس، در مرحله تعقل نیز علت ادراکات عقلی نفس است. (اسفار، ج9، ص143)
• نقش عقل فعال از نظر ابن سینا
• بهنظرابن سینا،عقل فعال موجودی مستقل ازنفس است که ازاو با معاونت حرکت افلاک، هیولی و صورت صادر میشود. (نجات، ص411)
• ادراکات انسان نیز از طریق اتصال به همین عقل انجام میشود. (اشارات، ج2، ص358-360؛ ج3، ص294-295)
• اختلاف عبارات صدرالمتالهین
• عبارات صدرا در این مورد مختلف است:
• 1- گاهی مانند مشائیان، عقل فعال را مستقل از نفس میداند
• 2- گاهی مانند ارسطو آن را مرتبه عالی نفس میداند. (ارسطو، درباره نفس، صص375-378)
• 3- گاهی نیز برای عقل فعال دو جنبه قائل است؛ از جهتی مستقل از نفس است و از جهتی مستقل نیست.
• 1- استقلال عقل فعال
• درباره استقلال عقل فعال میگوید:
• عقل فعال فرشته مقربی است که شامل فرشتگان بسیار است و علت زمان و زمانیات میباشد. (اسفار، ج3، ص127)
• عقل فعال، هم فاعل نفوس انسانی و هم غایت آنهاست. (اسفار، ج9، ص140)
• عقل فعال همان ربالنوع انسان، عقول عرضی و سایر ارباب انواع است. (اسفار، ج5، ص204؛ ج8، ص398؛ ج9، صص142-143).
• 2- عقل فعال مرتبهای از نفس
• درباره اینکه عقل فعال مرتبهای از نفس است، میگوید:
• عقل فعال در نفوس ما همه موجودات است. (اسفار، ج3، ص326)
• هرگاه نفس درمرتبه عقل مستفادقرارگیردو صور عقلی را در مبدأ فیاض خود مشاهده کند، عقل فعال نامیده میشود.(اسفار، ج3، ص421)
• عقل فعال از نوع عقل بالفعل است. (اسفار، ج3، ص461)
• عقل فعال از نوع عقل مستفاد است. (اسفار، ج3، ص464).
• 3- دو جهت داشتن عقل فعال
• گاهی به هر دو نظریه تصریح میکند و عقل فعال را از جهتی مستقل و از جهتی یکی از مراتب نفس انسان میداند و میگوید:
• عقل فعال یک وجود فینفسه دارد که جوهر مجرد مستقل از انسان است و یک وجود هم نزد نفوس ما دارد که کمال نفس و غایت آن است. (اسفار، ج9، صص140-141)
حاصل
• از مجموع عبارات صدرا میتوان دریافت که عقل فعال همان عقول عرضی است که مستقل از نفس انسان است(اسفار، ج9، صص142-143؛ ج3، ص500) و بیواسطه با نفس انسان ارتباط دارد.(اسفار، ج3، ص336).
• گاهی عقل فعال را ربالنوع انسان میداند(اسفار، ج9، صص140-143)
• گاهی آن را ربالنوع هر نوع اصیلی میداند که انسان قصد ادراک آن را دارد. (اسفار، ج1، ص288؛ سه رساله فلسفی، ص234).
• بهنظر صدرا، عقول با همه کثرتی که دارند به وجود واحد عقلی موجودند، بنابراین زمانی که نفس با عقل ارتباط مییابد، هم میتواند به ربالنوع خود متصل شود و هم به ربالنوع سایر انواع.
• دیدگاه علامه طباطبایی
• علامه طباطبایی در نهایه، درباره نقش هستیشناختی و معرفتشناختی عقل فعال مانند حکیمان مشائی سخن گفته است. (نهایه، صص249، 317-321).
• اشکالات اتحاد نفس با عقل فعال
• 1- اگر نفس با عقل فعال متحد شود، از آنجا که عقل فعال به دلیل تجرد، همه معقولات را ادراک میکند، نفس نیز به هنگام اتحاد باید همه معقولات را ادراک کند.
• 2- چون نفس در هر ادراکی همه معقولات را ادراک نمیکند، پس به هنگام اتحاد، با جزئی از عقل فعال متحد میشود.
• لازمه اش این است که اولاً عقل فعال دارای اجزاء و ابعاض باشد و ثانیا چون نفوس انسانی و ادراکات عقلی آنها نامتناهی است، عقل فعال نیز اجزاء نامتناهی داشته باشد. (اسفار، ج3، صص335-336)
پاسخ
• نهتنهاعقل بلکه عالم عقل،واحداست وهیچگونه تعددوتکثری ندارد. (اسفار، ج3، ص 336) و اتحاد نفس با آن سبب تکثر و تجزیه نمیشود.
• توضیح
• 1- در جای خود اثبات شد، هنگامی که نفس چیزی را تعقل میکند عین صورت عقلی میشود و با آن متحد میشود.
• 2- با همه کثرتی که صور معقول دارند و با همه وحدتی که عقل دارد، عقل کل صور معقول است. (اسفار، ج3، ص337).
• جمع صور معقول در عقل با حفظ وحدت عقل بدین سبب است که وحدت عقل، عددی نیست. (اسفار، ج3، صص337-338).
• اتحاد به شئون نفس
• 3- از این دو مقدمه نه اجتماع صور نامتناهی در نفس لازم میآید و نه اجتماع اجزاء نامتناهی در عقل، زیرا هر نفسی در هر تعقلی با وجهی از وجوه و شأنی از شئون عقل متحد میشود نه با همه وجوه و همه شئون (اسفار، ج3، صص339-340) همانگونه که علم معلول به علت و نیز اتحاد معلول با علت اینچنین است.
• بهگفته صدرا، ارسطو(اسفار، ج3،ص340-344) ثامسطیوس، فرفوریوس، اسکندر افرودیسی، فارابی و ابنسینا نیز با او همعقیدهاند. (اسفار، ج3، صص487-488؛ اشارات، ج2، ص364).
تفاوت ابن سینا با صدرا
• تفاوت ابن سینا با صدرا در این است که صدرا برخلاف ابنسینا عقل فعال را ربالنوع میداند و نیز ابن سینا رابطه نفس با عقل فعال را اتصال میداند و صدرا آن را اتحاد میداند
• نظر نهایی صدرا
• حق این است که صدرا قائل به فنای نفس در عقل است نه اتحاد. اتحاد جز در اشیاء جسمانی ممکن نیست آنچه ممکن است وحدت است نه اتحاد.
• توضیح چگونگی اتحاد و اتصال نفس به عقل فعال
• 1- عقل فعال، صور عقلی را به نفس افاضه کند
• 2- نفس، صور عقلی را در عقل فعال مشاهده کند
• 3- ترکیبی از هر دو باشد؛ اشراق عقل فعال و ارتقاء نور نفس به مشاهده بیانجامد.
• نظرنهایی
• این سه فرض از نظر صدرا نادرست است
• 4- بهنظر صدرا، با اتصال نفس به عقل فعال، نفس در آن فانی میشود و چون عقل فعال عالم به همه امور است، نفس نیز با فنای خود عالم به همه امور میشود. (اسفار، ج2، صص359-360؛ تعلیقه، ج2، ص359؛ ج7، ص257).
• تفاوت انسان واصل و غیر واصل در این است که انسان غیرواصل نه حق را میبیند نه اشیاء را در آینه حق میبیند و نه اشیاء را از طریق شهود حق در موطن خاص او میبیند بلکه حق را در آینه اشیاء میبیند و بر حسب مشاهده خود به او اعتقاد مییابد، از اینرو، در قیامت که حق را در چهره واقعی خود میبیند، او را انکار میکند.(رحیق مختوم، بخش 5، از ج2، ص271)